بالشت

قرار است ساعت ها روی بالشتم لم بدهم !

بالشت

قرار است ساعت ها روی بالشتم لم بدهم !

زندگی روی ِ دور ِ تلاش یا مردن روی تردمیل .

چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۸ ب.ظ

حالا بیست و هفت ساله ام . عددی که برای سن و سال عددی نسبتا بزرگ است . برای قیافه و فیزیک من که دیگر خیلی بزرگ تر .
اما هست . سال های عمرم دارند میروند و پیری به این موضوع کاری ندارد که سن به قیافه و فیزیک ِ طرف میخورد یا نه .
من بیست و هفت ساله ام و چیزی از خیال ِ خوش ِ روزهای بیست سالگی ام برای امروز به یاد ندارم . فقط یادم می آید که چطور توی سالهایی که وضع اقتصادی خانواده ها بهم ریخت ، من رفتم سرکار . و چطور توی این سالهایی که آمد و رفت صبح های زود بیدار شدم و کار کردم .
کار کردن خوب است  و حالا بعد از پنج سال کار کردن عشق من هم هست . چون که آمده ام توی محیطی که کار کردن من را خسته نمیکند . یا حداقل از سایر کارهایی که تا قبل از آن میکردم ، کمتر خسته ام میکند . دو شغله هستم و حالا حداقل هر دو را دوست دارم . شغل اولم مجابم کرده که دوباره درس بخوانم ، ارشدم را بگیرم و فکرش رویاهای زیادی را در سرم روشن کرده . توی همه ی این سال ها دستم توی جیب خودم بوده و از احدی توقع مالی نداشته ام و فکر میکنم همین موضوع باعث روشن شدن راهم شده . از من حرکت بوده همیشه و برکت هم خداراشکر به همراهش بوده . من از درسی که خواندم نانی درنیاوردم اما دست از تلاش نکشیدم . حالا اگر بزرگترین دستاورد زندگی ام را بخواهند نام ببرم ، همین را میگویم . همین که در راهی قدم گذاشتم که ربطی به رشته ام نداشت اما در آن توانستم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم .
گاهی فکر میکنم حتما زندگی هم از من همین را میخواست. همین که ببیند من دارم روی ِ تردمیل ِ تلاش میدوم و هرچند هر سالی که می آید مجبور میشوم بخاطر شرایط اقتصادی رویاهایم را عقب تر بیاندازم اما  نباید دست از تلاش بردارم .
خیلی صبح ها به این فکر میکنم که امشب تردمیل را خاموش میکنم دیگر و آرام مینشینم یک گوشه و زانوهایم را ماساژ میدهم . اما شب ها فکر میکنم چند روز ِ دیگر هم بدو . حیف نیست ؟ دویدن بهتر است یا نشستن ؟ اصلا چه فرقی دارند ؟ هر دو یکجوری خسته کننده اند . اما دویدن پویاتر است .

پس روی ِ دور ِ تلاش بمان . چشم هایت را ببند و فکر کن آخر ِ خط ِ این تردمیل ، هر چند که ساکن است اما یک پنجره است رو به بهاری که همیشه دلت میخواسته . با خودم میگویم اگر نمیتوانی از جایت تکان بخوری ، فصل ها را تغییر بده . بهار را به خانه ات بیاور و آن وقت از دویدن میان ِ آن طبیعت لذت ببر . "آن" برای اشاره به دور است . اما تا "آن"جا فاصله ای هست که قطعا پیمودنی ست . هیچ فاصله ای نیست که پیمودنی نباشد . حداقل برای من نیست. چون که مجبورم بخاطر ِ دویدن و خسته نشدن اینطور فکر کنم . به هر حال مردن روی تردمیل خیلی دراماتیک تر از مردن روی صندلی ست . مگر نه ؟

  • پری سا

نظرات (۱)

عوضش بعد از همه ی تلاش ها و درس خوندن ها، من دستمو گذاشتم زیر چونه م و به این فکر میکنم ، چرا اینجوری شد ؟ حداقلش این بود حالا دستم توی جیب خودم بود!

نه اینکه تازه بشینم و رویای راه دیگه ای رفتن رو ببافم !

خوشحالم که تو روی تردمیلی نه مث من روی صندلی به انتظار !

سلام پری سا جان اون روزها

دلم برات تنگ شده بود ، خیلی :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی